آیا می دانید طبیب برای چه مطب باز می کند؟


حجت الاسلام معزي نقل ميكند : يك باردرايام طلبگي به مشهدرفته بودم ودرصحن رضوي قدم ميزدم وبه بارگاه امام مينگريستم اماداخل رواقها وروضه نمي رفتم .ناگهان دست مهرباني بر روي شانه هايم قرارگرفت وبالحن آرام فرمود: حاج شيخ حسن ! چرا وارد نميشوي؟ نگاه كردم وديدم علامه طباطبايي است ، عرض كردم خجالت ميكشم با اين آشفتگي روحي برامام رضا واردشوم . من آلوده كجاوحرم پاك ايشان كجا ؟ آنگاه مرحوم علامه فرمود: طبيب براي چه مطب بازميكند ؟ براي اين كه بيماران به وي مراجعه كنند وبانسخه اوتندرستي خودرابيابند اين جاهم دارالشفاي آل محمد است . داخل شو كه امام رضا طبيب الاطباء است .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:45
کار و فعالیت


علي بن ابي حمزه گويد: امام كاظم عليه السلام را ديدم كه مشغول كار و فعاليت در زمين خودش بود به گونه اي كه عرق بر بدنش جاري بود به او عرض كردم فدايت شوم ديگران كجا هستند كه شما اينگونه به زحمت افتاديد؟
حضرت فرمودند: اي علي! كسي كه بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمين كار مي كرد.
عرض كردم: او چه كسي بود؟
امام عليه السلام فرمود: رسول خدا اميرالمومنين عليه السلام و چ پدران من همه بادست خود كار مي كردند و البته كار كردن عمل پيامبران و جانشينان آنها و بندگان شايسته خداوند است.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام کاظم,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:42
کشاورزی کار همه نیکان تاریخ


عبورم به صحرا افتاد ، از دور ديدم شخصي به طور فعال ، مشغول كشاورزي و آماده كردن زمين براي زراعت است ، نزديك رفتم ديدم امام هفتم حضرت كاظم عليه السلام است ، مشاهده كردم ، در گرماي سوزان آنچنان كار مي كند ، كه از پاهايش عرق سرازير بود ، دلم به حالش سوخت ، به پيش رفتم و گفتم :
( عذر مي خواهم ، سو ال دارم ، و آن اينكه چرا اين كار و فعاليت را به عهده ديگران نمي گذاري ؟ )
در پاسخ فرمود :
اي فرزند حمزه ! چرا به عهده ديگران بگذارم ، افراد بهتر از من هميشه به كشاورزي و امثال آن از كارهاي توليد اشتغال داشتند ؟
گفتم : مثلا چه كساني ؟ فرمود :
مانند پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله علي

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام کاظم,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:40
امر به معروف و نهی از منکر 2
| ادامه مطلب...

روزي حضرت كاظم عليه السلام از در خانه (بشر حافي ) در بغداد مي گذشت كه صداي ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنيد .
ناگاه كنيزي از آن خانه بيرون آمد و در دستش خاكروبه بود و بر كنار در خانه ريخت . امام فرمود : اي كنيز صاحب اين خانه آزاد است يا بنده ؟ عرض كرد : آزاد است . فرمود : راست گفتي اگر بنده بود از مولاي خود مي ترسيد .
كنيز چون برگشت (بشر حافي ) بر سر سفره شراب بود و پرسيد : چرا دير آمدي ؟ كنيز جريان ملاقات را با امام نقل كرد .
بشر حافي با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت رسيد و عذر خواست و اظهار شرمندگي نمود و از كار خود توبه كرد .(ادامه داستانو من مینویسم ...ازآن وز به بعد بشر پا برهنه میکشت مردم می پرسیدند توچرا این گونه می گردی وبشر جوا داد:آخر من موقع دیدار یارم پا برهنه بودم این گونه میکردم تا همیشه به یاد آن روز باشم. حافی ینی پابرهنه ...خوش به حالش)

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام کاظم,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:37
امر به معروف و نهی از منکر 1


وقتي كه امام كاظم عليه السلام وفات كرد در نزد وكيلان حضرت اموالي بسياري بود و بعضي به خاطر طمع در مال آن حضرت وفات امام را منكر شدند و مذهب (وافقيه ) را تشكيل دادند .
در نزد زياد قندي هفتاد هزار هزار اشرفي ، نزد علي بن ابي حمزه سي هزار اشرفي بود . يونس بن عبدالرحمان مردم را به امامت حضرت رضا عليه السلام مي خواند ، و مذهب وافقي را باطل مي دانست . آنان براي او پيغام دادند : براي چه مردم را به حضرت رضا عليه السلام دعوت مي نمايي ، اگر مقصد تو پول است ترا از مال بي نياز مي كنيم . زياد قندي و علي بن ابي حمزه ضامن شدند كه ده هزار اشرافي به او بدهند تا ساكت شود و حرفي نزند .
يونس بن عبدالرحمان )گفت : از امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام روايت كرده ايم كه فرمودند : هر گاه بدعت در ميان مردم ظاهر شد ، بر پيشواي مردم لازم است كه علم خود را ظاهر كند (تا مردم را از منكرات باز دارند) ، و اگر اين عمل را نكند خداوند نور ايمان را از او مي گيرد .
در هيچ حالي من جهاد در دين و امر خدا را ترك نمي كنم . پس از اين صراحت گويي يونس ، آن دو نفر (زياد و علي بن ابي حمزه ) با او دشمن شدند.



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام کاظم,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 22:35
واکنش امام صادق در برابر مرگ فرزند


حضرت صادق علیه السلام فرزندى داشت، روزى در مقابل ايشان راه مي رفت که ناگهان غذا درگلويش گير كرد و از دنيا رفت. امام گريه كرده، فرمود: خدايا، اگر اين را گرفتى، بقيه را باقی گذاشتى و اگر گرفتارى مي دهى نجات نيز مي بخشى. بچه را پيش زنان بردند. همين كه چشمشان به او افتاد، شروع به ناله و فغان كردند. امام آنها را قسم داد كه فغان و ناله نكنند. وقتى او را براى دفن بردند، امام فرمود: منزه است خدایى كه فرزندان ما را مي كشد ولى محبت ما به او بيشتر مى‏ شود، و پس از دفن فرمود: پسرم، خدا قبر تو را وسيع نمايد و تو را به خدمت پيامبر برساند. و فرمود: ما خانواده‏اى هستيم كه هر چه دوست داريم را براى کسانی که دوستشان داریم، از خدا تقاضا مي كنيم، او نيز به ما عطا مي كند. اگر او وضعى را كه ما دوست نداريم، برای محبوبان ما صلاح بداند، ما نیز راضى هستيم.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:36
شفاعت ما به کسی که نماز خود را سبک بشمارد،نخواهد رسید


ابو بصير گفت: خدمت ام حميده رسيدم كه به خاطر در گذشت‏ حضرت صادق علیه السلام به او تسليت بگويم، شروع به گريه كرد، من نيز از گريه او اشكم جارى شد. گفت: اگر امام را در هنگام شهادت ‏می دیدی، چيز عجيبى را مشاهده مي كردى. گفت: امام صادق چشم باز كرد و فرمود: بگویيد هر كس با من نسبت خويشاوندى دارد، بيايد. همه را جمع كرديم، نگاهى به آن ها نموده و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة» شفاعت ما به كسى كه نماز خود را سبك بشمارد نخواهد رسيد.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:35
ناسپاسی
| ادامه مطلب...

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي‏ لَشَديدٌ [ ابراهيم 7]
اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر كنيد، مجازاتم شديد است!
ناشکری و ناسپاسی، در برابر نعمت‌ها باعث زوال و نابودی آنها می‌شود.
داستانك:
در روایتی از امام صادق(عليه السلام) به این مضمون وارد شده که می فرمایند:
من بعد از غذا انگشتان دست خود را می لیسم به‌طوری که می ترسم خادمم مرا در این حالت مشاهده کند و پیش خود فکر کند که این کارم از روی حرص من به غذا می باشد، در حالی‌که این‌گونه نیست.
امام صادق (عليه السلام) در ادامه ی این روایت، علّت کار خود را ذکر می کند و می فرماید:
در گذشته مردمی زندگی می‌کردند که دارای چشمه‌سارها و نعمات فراوان بودند، به‌طوری که آن‌ها از مغز و جوانه گندم برای خودشان، نان درست می کردند؛ ولی آنها به‌خاطر وفور نعمت با نان محل مدفوع کودکانشان را پاک می کردند؛ تا اینکه کوهی از این نانها جمع شده بود...

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:34


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.